دین و دانش

علوم مذهبی و علمی

دین و دانش

علوم مذهبی و علمی

علت اصلی سکوت امام علی در برابر مدعیان خلافت

بعد از رحلت نبی گرامی اسلام (ص) و غصب خلافت و کنار گذاشتن حضرت علی (ع) از صحنه سیاسی و تصمیم گیری در امور جامعه اسلامی، آن بزرگوار لحظه­ای درنگ نکرد و برای باز پس گیری حق مسلّم خویش تلاش بسیار نمود.

امام علی- طبق گفته «ابن قتیبه دینوری» - شب‌ها حضرت فاطمه را سوار بر چار پایانی می­کرد و در مجالس انصار می­گردانید. فاطمه(س) از آن‌ها می­خواست از امام علی پشتیبانی کنند. آنان در پاسخ می‌گفتند:
ای دختر رسول خدا !بیعت ما با ابوبکر انجام شده و کار از کار گذشته است. نمی‌توانیم نقض بیعت کنیم. اگر شوهر تو قبل از ابوبکر به سوی ما می­آمد، به او مراجعه کرده و رهبری او رامی پذیرفتیم. (1)
حضرت برای اثبات حقانیت خود بارها با استدلال‌ها و احتجاج‌های متین خود، از خلیفه و هواداران او انتقاد و به آن‌ها اعتراض می‌کرد، ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد اعتراض‌ها سودی ندارد و خلیفه وهوادارانش برای حفظ قدرت پافشاری زیادی دارند.
در این هنگام امام بر سر دو راهی سرنوشت سازی قرار گرفت:
یا می‌بایست به کمک خاندان رسالت و علاقه مندان خود قیام و با توسل به زور و قهر و غلبه، حکومت را قبضه کند،
یا وضع موجود را تحمل کرده و در حد امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف خویش بپردازد؛
از آن جا که هدف در رهبری الهی، مقام و قدرت و موقعیت نیست، اگر رهبری اسلامی بر سر دو راهی قرار گیرد و ناگزیر باشد از میان مقام و هدف یکی را برگزیند، باید از مقام دست کشید و هدف را مقدم داشت. امام علی در چنین وضعیتی، راه دوم را انتخاب کرد.
حضرت در ارزیابی اوضاع و احوال جامعه اسلامی و خطراتی که آن را تهدید می‌کرد، به این نتیجه رسید که اگر در گرفتن حکومت اصرار بورزد و به زور و قدرت متوسل شود، وضعی پیش خواهد آمد که تمام زحمات رسول خدا و خون‌های پاکی که در راه بارور­کردن نهال اسلام ریخته شده، هدر برود.
حضرت می‌فرماید: « ردای خلافت را از تن بیرون کردم و از آن کناره گیری نمودم، در حالی که در این فکر فرو رفته بودم که آیا با دست تنها و نداشتن نیرو، به پاخیزم و یا در این محیط پر خفقانی که به وجود آورده­اند، صبر کنم ؟ عاقبت دیدم صبر به عقل و خِرَد نزدیک تر است. صبر کردم، ولی حالم شبیه کسی بود که خار در چشم و استخوان در گلو دارد. » (2)
خطرهایی که در صورت قیام حضرت جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد، زیاد بود که اشاره می‌کنیم :
1. امام اکثر دوستان فدایی و صمیمی خود را از دست می‌داد. از طرفی بسیاری از صحابه که به حکومت امام راضی نبودند، کشته می­شدند. بدیهی است با پیش آمدن چنین وضعی، قدرت مسلمانان به ضعف می­گرایید و با یک حمله دشمنان، سقوط می‌کرد.
2. بسیاری از قبایل و گروه‌ها در سال‌های آخر عمر پیامبر مسلمان شده و هنوز نور ایمان در دل آنان نفوذ نکرده بود؛ وقتی با خبر شدند پیامبر رحلت کرد، گروهی پرچم ارتداد را بلند کرده و عملاً با حکومت اسلامی در مدینه به مخالفت برخاستند.
قیام امام برای خلافت در چنین وضعی به صلاح اسلام و مسلمانان نبود.
3. علاوه بر خطر مرتدان، خطر بزرگ عده ای بود که ادعای نبوت کردند، مانند مسیلمه کذّاب و سجاح، که هر کدام با جمع نیروهای زیاد قصد حمله به مدینه، مرکز حکومت اسلامی را داشتند.
4. خطر احتمالی حمله رومیان مسیحی به سرزمین‌های اسلامی، در صورت دو دستگی مسلمانان.
در عین حال امام در این دوران 25 ساله بیکار نبوده و خانه نشین و عزلت گزینی نفرمود.
فعالیت امام در طول این مدت:
1. تفسیر قرآن و حل مشکلات بسیاری از آیات و تربیت شاگردانی مثل ابن عباس ؛
2. پاسخ به پرسش‌های دانشمندان ملل جهان، به خصوص دانشمندان یهودی و نصاری ؛
3. تبیین حکم شرعی مسائل جدیدی که سابقه نداشت ؛
4. تربیت و پرورش گروهی که ضمیری پاک و روحی آماده برای سیر و سلوک و حفظ تشیع علوی داشتند؛
5. تلاش و کوشش برای تأمین زندگی بسیاری از مستمندان، تا آن جا که با دست خود باغ احداث می‌کرد و قنات حفر می‌نمود و آن را در راه خدا انفاق می‌کرد؛
6. مشاور خوب و مورد اعتماد دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و حل مشکلاتی مهمی که بر سر راه حکومت به وجود می‌آمد. (3)
پی‌نوشت‌ها:
1. ابومحمد عبداللّه بن مسلم قتیبة دینوری، الامامة و السیاسة، ص16.
2. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه3.
3. سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 64ـ 72.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد